قسمت 2 | مش رجب

(1 بررسی مشتری)

مش رجب از اون دست آدماییه که یکیش تو هرخونه ای لازمه
اومده که مهمون آشیانه خالی عمو و زن عمو بشه و حال و هوای خونه باغی رو ببره به حال و هوای خانه سبز.
با صدای بانو هایده به استقبالش میریم. خدا رو چه دیدین شاید صاحبخونه شد.

همکاران این قسمت

Picture of آزاده سادات ترابی

آزاده سادات ترابی

هاست

Picture of وحید علی میرزایی

وحید علی میرزایی

تهیه کننده

Picture of هدیه هاشمی

هدیه هاشمی

مدیر پروژه

Picture of وحیده علی میرزایی

وحیده علی میرزایی

کارشناس تحقیقات

Picture of هادی حسنعلی

هادی حسنعلی

هاست و صداپیشه نقش کامران

Picture of آرزو کبیر

آرزو کبیر

نویسنده

Picture of بنفشه صمدی

بنفشه صمدی

نویسنده

Picture of میثم عبدی

میثم عبدی

صدابردار و تدوینگر

اسپانسر

Picture of  ......
......

جای شما اینجا خالیست ...

متن قصه این اپیزود

توضیحات

 

قسمت دوم

 

پارت اول:

 

 

تو قسمت اول گفتیم که یه خونه داریم شاه نداره، از بس که با صفاس.

اینم گفتیم که عمو و زن عمو تو خونه تنهان و خونه قدیمیه و بزرگ و کارش زیاده.

پس تصمیم گرفتیم خونه رو بکنیم اقامت گاه و باز نشسته های هم سن و سال زن عمو و خان عمو دور هم جمع شن و منم مطب رو به اینجا منتقل کنم.

که!

که چی شد؟

با مخالفت عمو و زن عمو مواجه شد.

بریم ادامه ی داستان رو بشنویم:

( افکت کوبین در….)

این م صدای کوبیده شدن عمارت باغی و ذوق عمو و زن عمو.

که به به مهمون.

خان عمو میگه: “باد آمد و بوی عنبر آورد”

این رو هر وقت مهمون میاد قبل سلام علیک با مهمون بلند میگه.

خب! حدس بزنید مهمون کی بود؟

آقای مش رجب!

حالا کیه این آقای مش رجب؟

 

( موسیقی کوتاه)

 

مش رجب سرایدار آموزشگاهی بوده که نازلی  قبلا اونجا تدریس می­کرده.

گویا آموزشگاه بسته شده و مش رجب به شیوه­ی قبل که درددل هاشو پیش نازلی می­برده،

بهش پیام داده و خواسته ببینه نازلی می­تونه براش کاری چیزی دست و پا کنه؟

گویا نازلی هم تونسته.

مهمون ناخونده دعوت کرده خونه باغی.

یه پیام هم به زن عمو زهره داده که:

یه مهمون برات فرستادم که کلی کار ازش میاد.

جارو می کنه برات.

گل ها ررو آب میده.

ماهی ها رو نون میده.

کمک میکنه نبض خونه باغی مثه قبل تند بزنه و کند نشه.

ته پیام هم نوشته بوده:

نذاری بره هاااااا.

( خنده )

اینم از نازلی.

می بینم که همه مون این روزا یاد قصه ی مورد علاقه ی زن عمو افتادیم.

قصه ای که تو بچگی اینقدر برامون گفته بود که مورد علاقه ی همه مون شده بود.

بعدم نازلی زنگ زد به خان عمو و گفت: حالا که دوست نداری اونجا بشه اقامتگاه،

حداقل بذار مش رجب بمونه و تو کارای خونه باغی کمک کنه.

………..( موسیقی )

قرار شد مش رجب بره و با وسایلش برگرده.

هرچند اخمای عمو خیلی هم باز نشده اما خیلی هم، تو هم نیست.

یواش یواش باز میشه.

…………………….

حالا ناهید و شوهرش افشین می خوان بیان و یه اتاق برای مش رجب آماده کنن تا وسایلشو بیاره و هم اون سر و سامون بگیره هم به خونه باغی سرو سامون بده.

نازلی میگه: خیالتون تخت. با خودش کلی موج مثبت میاره.

خان عمو میگه: خدا کنه زیاد شلوغ پلوغ نکنه.

من دیگه دوران استراحتمه.

( می خنده ) آخه عمو جان! شلوغ پلوغ چی؟ طفلی مش رجبم دوران استراحتشه دیگه.

چه شلوغی بکنه.

نگرانی دوم خان عمو: باغچه ها رو هم نباید دست بزنه.

گل ها قهر می کنن، با من ایاغن. دست غریبه نباید بهشون بخوره.

بلههههههههههههه. از قدیم گفتن دو پادشاه در اقلیمی نگنجن.

قرار شد به مش رجب بگیم: به گل ها و باغچه ها کاری نداشته باشه.

اصلا برای رضایت خان عمو قرار شد به مش رجب بگیم یکی دو ماه امتحانی بمون. ببینیم چه طور میشه.

شما چی فکر می کنین؟

خان عمو و مش رجب با هم کنار میان؟

من که فکر می کنم مش رجب با اون لهجه ی غلیظ کاشونی ، کلی حال خوب میاره تو عمارت و موندگار میشه.

خدا کنه.

……………………….( موسیقی طولانی )

افشین می خواد اتاق مش رجب رو نقاشی کنه، همه فن حریفه دامادمون.

اومد خواستگاری ناهید مامانش همش تاکید می کرد که پسرمون از هر انگشتش یه هنر میریزه.

اینم از هنر نقاشی ساختمون که خبر نداشتیم.

رنگ قدیمی اتاق سبز مغز پسته ای خیلی کمرنگ بود.

قراره الان سفید بشه.

مش رجب با سفید موافقه و شوخیش گرفته که اتاق سفید، عروس لازم داره.

خان عمو هم چند دقیقه یکبار تاکید می کنه که: بذار خودت موندگار شی،

بعد به اهل و عیال فکر کن.

نازلی می گه: اینا شوخیای مش رجبه.

مش رجب هیچ وقت ازدواج نکرده حالا تو 70 سالگی می خواد ازدواج کنه؟

خان عمو اما انگار جدی گرفته.

مدام به مش رجب تاکید می کنه که یک ماه آزمایشی باش ببینیم خونه باغی می خوادت یا نه؟

من که فکر کنم هم خونه باغی هم عمو هم زن عمو از مش رجب خوششون میاد.

هر چند به جوک هاش اصلا نمی خندن.

سلیقه‌ی موسیقیایی‌شونم مثه هم نیست.

………………(موسیقی گیلکی )

مش رجب کاشونیه

امااااا!!

عاشق ترانه های گیلکی.

حالا هم با خان عمو و زن عمو نشستن چایی زعفرون معروف زن عمو زهره رو می‌خورن و مش رجب قصه‌ی نامزد گیلکیش رو تعریف می کنه.

اخم های عمو کم کم باز میشه و گاهی حتی قهقهه هم میزنه.

مش رجب خیلی بامزه از عاشقانه هاش میگه آخه.

نگفتم عشقای اینا با عشقای زمان ما فرق داره.

پنجاه سال پیش عاشق شده هنوز با خاطره هاش زندگی می کنه.

داستان مستوره خانم که هیشکی خبر نداره کجاست.

البته تا الان.

بعد از این رو خدا می دونه.

چون چشم های کاراگاه ناهید یه برق خاصی می زنه.

…………( موسیقی )

 

اتاق مش رجب آماده ست.

حال خونه باغی هم امروز خوبه.

قراره از فردا مش رجب رسما کارش رو شروع کنه.

البته ! آزمایشی.

این تاکید خان عموئه.

زن عمو میگه: کامران خب توام مطبو بیار همین جا دیگه.

( خطاب به زن عمو): زن عمو جان! اون پیشنهاد مال وقتی بود که اینجا رسما بشه اقامتگاه.

الان اونجا جا افتادم. همه منو میشناسن.

اگه اقامتگاه میشد وضع من فرق می کرد.

اگه ..

اگه ..

اگه ..

اقامتگاه باغی.

………………………………….پایان

 

 

پارت دوم:

 

امروز برف اومده.

دوقلوهای ناهید اومدن برف بازی.

مش رجب برف تمیز ریخته تو کاسه و روشم مربای آلبالو.

برف می خوریم.

برف تازه ی شیرین.

جاتون خالی.

خیلی خوش مزه س.

اینم از هنرهای مش رجبه.

ما تو زمستون فقط چایی می خوردیم.

گاهی با زعفرون، گاهی با زنجبیل.

حالا اما برف می خوریم.

مش رجب به دوقلوها میگه: یه کاسه برف بخورید و برید برف بازی.

کمتر سردتون میشه.

این شکلی سرما رو میبرید درونتون.

دوقلوها که خیلی حال کردن.

برای جبران، دارن آدم برفی مش رجب رو درست می کنن.

چه شور و حالی داره امروز خونه باغی.

…………….( موسیقی کوتاه)

 

مش رجب به هنر دوقلوها میگه: رجب برفی.

کلی هم با رجب برفیشون عکس گرفتن.

کلاه و شال مش رجب هم گذاشتن سر آدم برفیشون.

خان عمو میگه: فکر کنم مش رجب از آزمونش سربلند بیرون بیاد.

 

 

 

ما که از خدامونه خان عمو.

 

 

به خان عمو میگم: ایشالا اگه مش رجب قبول شد و موندگار شد، جدی جدی به اقامتگاه فکر کنید.

از اون لبخندهای مخصوص خودش می زنه.

از اونا که اول لبخنده. بعد میشه خنده و آخرش قهقهه.

بعدم سرشو تکون میده و میگه: پدر سوخته.

قند تو دلم آب میشه.

فوری یه تکست به نازلی میدم که خدا رو چه دیدی شاید اقامتگاه جور شد.

نازلی هم جواب میده: اولین مستاجر رو پیدا کردم.

منتظرم بابا و مامان اوکی بدن.

این دختر شاهکاره به خدا.

جواب میدم: اولین مستاجر خودمم.

دکتر کامران شریفی.

……………………………….موسیقی

 

من و ناهید و نیکی و نازلی  و دامادها بدجوری به اقامتگاه فکر می کنیم.

از شما چه پنهون براش نقشه می کشیم و برنامه ریزی می کنیم.

مش رجب هم اومده تو تیم ما.

البته مدام بهش تذکر میدیم که: به قول خان عمو تو توی دوره‌ی آزمایشی هستی.

اول اونو قبول شو بعد به مرحله ی بعد فکر کن ( می خنده)

امروز یه اتفاق جالب افتاد.

انگار همه چی داره دست به دست هم میده که اقامتگاه باغی مون از تو فکر و خیال ما دربیاد و واقعی بشه.

امروز نیکی از شیراز زنگ زد به زن عمو که مامان و بابای حبیب درگیر یه مشکلی شدن و برای معالجه ی مامان حبیب باید بیان تهران. اگه شیراز چیزی لازم دارین براتون بفرستم بیارن.

زن عمو گفت: بگو بیان اینجا.

خان عمو هم گفت: پس چی؟ معلومه که میان اینجا.

اما نیکی گفت: نه میرن هتل چون این شکلی معذبن.

از عمو و زن عمو اصرار و از نیکی انکار.

تا اینکه مش رجب که از نقشه های ما برای اقامتگاه مطلعه پیشنهاد میده یکی از اتاق های ته حیاط رو براشون تمیز کنه به جای هتل بیان اینجا.

خان عمو بهم پیام داد که: ” پدر سوخته! از مطب بیا اینجا، نرو خونه ی خودت، دارین کم کم به خواسته تون میرسین”

منظورش اقامتگاهه.

وقتی میگه: پدر سوخته یعنی خیلی حالش خوبه.

تبریک میگم: داریم به داشتن اقامتگاه باغی نزدیک میشیم.

قرار شد مامان و بابای حبیب یعنی خانم و آقای شادمان اینجا مستقر بشن.

البته تو یه اتاق که مخصوص خودشون آماده می کنیم.

………………( موسیقی  طولانی)

خب! مش رجب یه دقیقه به پیروزی تو آزمون استخدام نزدیک میشه، یه دقیقه دور میشه.

از مطب اومدم خونه باغی می بینم بحثه چه بحثی.

بین خان عمو و مش رجب.

به طور تخصصی و حرفه ای در مورد فواید و مضرات دستشویی ایرانی و فرنگی بحث می کردن.

یه جوری که انگار یکیشون فوق تخصص زانوئه از بهترین دانشگاه دنیا

اون یکی هم کلیه و مجاری ادراری.

خلاصه که من پزشک عمومی اصلا به خودم اجازه ندادم تو این بحث تخصصی ورود پیدا کنم.

البته که ما تو خونه باغی امکان استفاده از هر دو تا سرویس رو داریم،

هر کی هر چی دوست داره می تونه استفاده کنه.

ولی گویا دو بزرگوار دنبال حقیقتن.

علت بحث هاشونم همینه.

طفلی زن عمو یه گوشه نشسته بود و لبخند میزد.

گفتم: زن عمو نظر خودت چیه؟

گفت: والا این دو تا اگه زانو و کمر درست درمون ندارن، خوب اعصابی دارن.

خلاصه که پروستات مش رجب به کمکمون اومد و مش رجب رو صدا کرد و بحث خاتمه پیدا کرد.

ما هم رفتیم برای برنامه ریزی اتاقی که قراره آماده کنیم برای خانواده ی محترم شادمان.

خدا رو شکر امرور حال عمو، زن عمو، خونه باغی و مش رجب همه خوبه.

همین کل کل ها و بحث ها هم گاهی شور و حال میده به زندگی.

خوبه، خوشحالم، همه چی داره خوب پیش میره.

ما بریم و اولین اتاق رو واسه اولین مهمون آماده کنیم.

شما هم برید به ادامه ی رادیو ریشه گوش بدید.

فعلا…..

 

1 دیدگاه برای قسمت 2 | مش رجب

  1. ساناز

    “اقامتگاه باغی” چه جای جذابی میشه، پر از حس زندگی😌
    عالی بود👌

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *